سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هر مشکلی دارید بگیدو کلا مربوط به بازی و افزایش اطلاعات شما و ..

احضار اجنه

 

 

روش احضار جن:
در یک اتاق نیمه تاریک و ساکت ترجیحا نیمه شب (که تمرکز بالاتر و احتمال موفقیت دو چندان است) بنشینید  دقیقه تمرکز کنید و در این مدت فقط به اجنه و ارتباط با اونها فکر کنید. سوره جن را تا آخر بخوانید. سپس یک قلم و کاغذ بر دارید و قلم را در دست گرفته نزدیک کاغذ نگه دارید بطوریکه نوک قلم روی کاغذ باشد . سپس بگویید از ارواحی که در اینجا حاضر هستند می خواهم که از طریق این قلم با من صحبت کنند و چند بار این جمله را تکرار کنید.و بگویید سلام .خواهید دید که دست شما بدون اراده و خواست شما شروع به نوشتن می کند و جواب شما را می دهد و این بدلیل این نکته است که جن اکنون در بدن شما میهمان است و از طریق دست شما با شما ارتباط برقرار کرده البته در صورتی که از تمرکز بالاتری برخوردار باشید نیازی به قلم و کاغذ نخواهید داشت و جن بصورت ذهنی با شما حرف می زند و تفاوت میان افکار خودتان و حرفهای جن میهمان برایتان کاملا ملموس خواهد بود و اینجاست که به معنای واقعی کلمه ی "وسوسه " پی خواهید برد.در حین جلسه برای اینکه مطمئن شوید اینها تلقین نیست از جن بخواهید که به نحوی حضور خودش رو براتون ثابت کنه مثلا پرده رو تکون بده یا ضربه ای به در بزنه
.در ضمن مراقب باشید که سر کار نرید چون جنها هم مانند ما انسانها خوب و بد دارند و ممکن است یک جن شرور به تور شما بخورد که بخواهد کمی اذیتتان کند مثلا خودش را بعنوان روح یکی از بستگانتان معرفی کند و اشک شما را در بیاورد بعد آخر سر بفهمید که داره شما رو دست می ندازه و بهتون می خنده ( جنها اغلب از این کارها لذت میبرند)
اکثر اوقات در این احضار ها این اجنه هستند که حاضر میشند و احتمال حضور ارواح خیلی کمه.
در پایان جلسه خداحافظی کنید و بگویید "اخرج به حق سلیمان بن داوود" تا جن از بدن شما خارج شود.
از دوستانی که این روش رو امتحان خواهند کرد تقاضا میکنم که نتیجه رو در همین بحث اعلام کنند و اگر به مشکلی برخوردند سریعا با من تماس بگیرند و یا نظر بگزارید. 

 

در جای پاک و تاریک وتنها رو به قبله چهار زانو نشسته و بگویید:ای اجنه مطیع الله و مطیع الرسول اگر بین شما کسی هست که به من کمک کند خدا به او مدد رساند و سپس ایستاده و 7 مرتبه سوره جن را بخوانید . بعد از تمام شدن به راست پیچیده و بگویید: احسن الله الی من ارواح الموئمنین سپس به چپ پیچیده وبگویید:یصدفیش بقطلمیه یش تزدادوابها سرّ اً و علی سرّ کم ، اسلام علیکم ایها الارواح طاهره من جان المومنینبعد از اتمام کار یکی از اجنه می آید و به شما می گوید اسلمود علیکشما هم در جواب بگویید علیکم السلام هر چه می خواهید به او بگویید البته با احترام 

 

برای احضار جن احتمال خیلی کم مسلمونه چون جن مسلمون زیاد تمایل به ارتباط با انسان نداره مگر اینکه اون فرد جایگاه ویژه ای داشته باشه و برای امور مادی احضار نکنه...

احضار جن کافر مثل باز کردن در قفس یه حیوون وحشیه.احضار که شد دیگه هیچ راه برگشتی وجود نداره و همش به ضرر خود کسیه که احضار کرده پس بهتره با یه استاد حتما مشورت کنید و در حضور اونا این کارارو انجام بدید.

روش احضار جن  برای احضار جن باید اول ایت الکرسی را خواند سپس چهار قل...  خوانده شود و بعد از ان با یک کارد فولادی خطی به دور خود بکشید و سپس سندروس و کندر را در اتش انداخته و مشغول خواندن سوره  (صافات ) میشوید و  وقتی به ایه شهاب ثاقب رسیدید پس از گفتن شهاب ثاقب نام جن مورد نظر خود را میبرید  به این نحه(احضروا یا فلان) وبه جای فلان اسم جن مورد نظر خود را میبرید...مطمئن باشید با این روش نمیتونید ج احضار کنید فقط خواستم با اصول کلی احضار جن اشنا بشید و از اونجایی که احضار جن خیلی خطرناک میتونه باشه نمیتونم بیشتر از این مطلبی در مورد احضار جن بنویسم

  جن دارای حرکات بسیار سریع می‌باشد و به همین دلیل قبلاً می‌توانست در آسمان نفوذ و استراق سمع کند ولی با ظهور حضرت مسیح(علیه‌السلام) جلوی ورود و نفوذ آنها به آسمانها به صورت نسبی گرفته شد و با ظهور پیامبر گرانقدر اسلام حضرت خاتم الانبیاء(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کاملاً از ورود آنها به آسمانها جلوگیری گردید. خلقت انسان بعد از خلقت جن روی زمین بوده است و جن‌ها هفت هزار سال پیش از انسان در کره زمین زندگی می‌کردند. همانطور که انسان ها از نسل آدم و حوا بوده، جن ها از نسل مارج و مارجه می‌باشند. طول عمر جن از انسان بسیار زیادتر است ( حدود دو هزار سال عمر میکنند ) ولی جن نیز دارای مرگ، تولد و عمر محدود و مشخص می‌باشد، همچنین دارای حشر، نشر، معاد، حساب و کتاب اخروی است.  از لحاظ مرفولوژی و ظاهری، قیافه واقعی جن با انسان تفاوت دارد(این موجودات می‌توانند با قیافه و ظاهر کاذب نمایان شوند). جن یک امتیاز از لحاظ ظاهری نسبت به انسان دارد و آن اینکه می‌تواند به هر شکلی که می‌خواهد اعم از انسان و حیوان دربیاید، ولی به شکل پیامبران، ائمه معصومین و شیعیان واقعی ظاهر نمی‌شود. طول قد جن بسته به سن او، بین سی تا هشتاد سانتیمتر است. جن دارای دو جنس مذکر و مؤنث است و تولید مثل می‌کند. نطفه جن بر خلاف انسان از جنس و ماهیت شبیه هوا می‌باشد. انسان و جن می‌توانند با همدیگر ازدواج نموده، حتی تولید مثل نمایند. دستگاه گوارش جن با انسان تفاوت دارد. بطور معمول جن انسان را می‌بیند ولی برای انسان قابل رؤیت نمی‌باشد. جن مانند انسان دارای علم، ادراک، قدرت تشخیص، مسئولیت و تکلیف است. پیغمبر گرامی اسلام بر جن‌ها نیز مبعوث شدند و در بین جن‌ها نیز دین و مذهب و فرقه وجود دارد. جن به دو گروه مسلمان و غیرمسلمان تقسیم شده و مسلمانان آنها نیز در یک گروه اهل تشیع  قرار می‌گیرند. رهبر جن‌های شیعه«سعفر ابن زعفر» می‌باشد و لوحی مزیّن به جملة مبارک«یا ابا عبد الله الحسین»برگردن دارد. پدر زعفر در صدر اسلام توسط حضرت علی(علیه‌السلام) کشته شد و خود نیز به دست آن حضرت مسلمان گردید. زعفر و لشکریانش در واقعه کربلا به یاری حضرت امام حسین(علیه‌السلام) شتافتند ولی آن امام بزرگوار اجازه نفرمودند. در منابع مختلف از جمله قرآن کریم، تفاسیر، احادیث و کتب علمی از جن یاد شده است. دانشمندان غربی از جن به عنوان ارواح صدادار یاد می‌کنند. پیامبر گرامی اسلام که درود خدا بر او باد می‌فرمایند:«خداوند جن را در پنج صنف آفرید: باد، مار، عقرب، حشرات و انسان.»برخی از انسانها جن را می‌پرستند، علّامه طباطبائی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) می‌فرمایند:«مشرکان سه دسته می‌شوند، اول آنهاییکه جن می‌پرستند، دوم آنهاییکه ملائکه می‌پرستند و سوم آنهاییکه مقدّسینی از بشر را پرستش می‌کنند.» ابلیس از طوایف جن است و در قرآن صراحتاً به این مطلب اشاره شده است. به (روایتی) ابلیس دوازده هزار سال عبادت کرد و همین امر باعث شد از زمین به آسمان برود و در رده ملائک قرار بگیرد و به درجه‌ای رسید که مرتبة استادی برخی از ملائک را داشت. برخی از جن‌ها علاقمند به داشتن ارتباط با انسان می‌باشند، بعضی انسانها نیز به ایجاد رابطه با جن‌تمایل دارند، ایجاد این ارتباط امکان پذیر است ولی به هیچ عنوان توصیه نمی‌شود و نهی شده است، برخی از علما نیز آن را مجاز نمی‌دانند. تسخیر جن کاری خطرناک میباشد .  اگر انسانی با جن ارتباط گرفت، دیگر نمی‌تواند آنرا قطع کند و یا حداقل قطع این ارتباط دارای عواقب خطرناکی است. قابل ذکر است که جن در مقابل ارتباط با انسان و خدماتی که ارائه می‌کند، چیزهایی از انسان می‌گیرد که جبران آن بسیار سخت بوده، یا غیرقابل جبران است. در صورتیکه جن از طرف انسان احساس خطر کند و یا آسیب ببیند، اقدام به تلافی خواهد کرد و به شخص مورد نظر یا بستگان نزدیک، از جمله همسر و فرزندان او آسیب می‌زند و یا آزار و اذیّت می‌رساند، پس بهتر است جن را بهانه‌ای برای تفکّر و تدبّر در عظمت خالق آن قرار دهیم. براستی که اگر انسان تمام عمر خویش را نیز صرف اندیشیدن در بزرگی و عظمت حق تعالی نماید، بسیار اندک خواهد بود

 

 

مسجد الجن کجاست؟

 

مسجد جن محل دیدار رسو ل اکرم با برخی از فرستاده های جنیان است. این مسجد از مساجد قدیمی و شناخته شده مکه معظمه است. خیابانی در سمت غربی آن به نام مسجد الجن وجود دارد. سمت شرقی آن خیابان مسجدالحرام قرار گرفته است. نام گذاری این مسجد به جن به نازل شدن سوره جن در این مکان مربوط می شود. ونامیده شدن آن به مسجد البیعه به دلیل بیعت جن ها با آن حضرت در آن محل بوده است.

 

11. لیله الجن چه شبی بوده است ؟

 

لیله الجن شبی بوده که جن ها به حضور رسول خدا (صلی الله علیه واله) شرفیاب گشتند و همراه با آن حضرت به نزد قوم خود رفته و تعالیم دینی را از و ی آمو ختند و نیز در این شب بود که کلام الهی را شنیدند.

 

12. آیا می توان ابلیس را از سفیهان جن دانست؟

 

آیه چهارم سوره جن از زبان مومنان جن می گوید: ما اکنون اعتراف می کنیم که سفیهان ما سخن ناروا و دور از حق درباره خدا می گفتند. سفیه اشاره به ابلیس است که بعد از مخالفت فرمان خدا نسبت های ناروائی به ساحت مقدس او داد حتی در امر سجده بر آدم مخالفت ورزید و آن را دور از حکمت شمرد و خود را برتر از آدم پنداشت و از آنجا که ابلیس از جن بوده،مومنان جن به این وسیله از او ابراز تنفر می کنند

1. قرآن چه ویژگیهایی را برای جن ذکر می کند؟

جن موجودی است ناپیدا که مشخصات زیادی در قرآن برای او ذکر شده است:

موجودی است که از شعله های آتش آقریده شده است.

دارای علم و ادراک و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است.

دارای تکلیف و مسئولیت است.

گروهی از آنها مومن صالح و گروهی کافرند.

آنها دارای حشر و نشر و معادند.

در میان آنها افرادی یافت می شوند که از قدرت زیادی برخوردارند.

آنها قدرت بر انجام بعضی کارهای مورد نیاز انسان را دارند.

خلقت آنها در روی زمین قبل از خلقت انسانها بوده است.

راه های دفع جن???

راه های گوناگونی برای دفع اجنه وجود دارد یکی از انها دود کردن اسفند است

پیامبر گرامی اسلام میفرماید خداوند برای هر برگ شاخه ریشه و دانه اسفند یک

ملک قرار داده دیگر امام صادق فرموده اند که در خانه ای که اسفند باشد اجنه

تا هفتاد خانه گرد آنجا نمیروند ولی پراکندن اسفند در جائی موجب دعوا و نزاع میشود

راه دیگر برای دفع اجنه نوشتن اسامی اصحاب کهف بر روی کاغذ و آویختن آن به

دیوار یا شخص جن زده است اسامی از این قبیل است:تملیخا.مکسلمینا.مشلینا.مرنوش

ربینوش.شاذنوش.مرطونس و نام سگ ایشان قطمیر

هر گاه خواستی یک جن را تسخیر کنی که تو را در امرات زندگی

و کارهایت یاری کند

1- باید 40 روز ریاضت بکشی و بعد شروع به خواندن عزیمت کنی

1- ترک حیوانی( گوشت نخور)

2- ترک معصیت و گناه صغیر و کبیر

3- به جا آوردن نماز یومیه و نماز شب 11 رکعت

4- با نیت به اینکه خدمتگذار خلق شوی و در راه حق

گام بگذاری و هر شب در مکانی خلوت و پاک و با غسل

و طهارت نشسته و بخور می کنی به مقبل ازرق

و کندر و سندروس

و عزیمت زیر را 1000 مرتبه می خوانی به مدت 40 شب

تمام و هرگز از جن و ارواح نترسی چرا که اگر بترسی

دیگر روبرویت نخواهد آمد.

و این عزیمت را باید هر شب 1000 مرتبه خواند

و عزیمت چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صلی علی محمد و آل محمد بعدد الفاس المخلوقات

اللهم صلی علی محمد و آل محمد بعد اشجار الموجود

@mahdi_bmw_m3راه ارتباطی تلگرام:

mahdimansourzare@yahoo.comاز طریق ایمیل:

 

دوستان کتاب تموم شدش امید وارم خوشتون بیاد و جذاب باشه براتون وبازم میگم بخش اخرو بچه ها نخونن چون دردسر داره براتون

وبگم یه موقه نرید امتحان کنید این بخش صرفا جنبه اگاهی و بالا بردن اطلاعات شما رو داشتش 

 


احضار اجنه

 

شروع بخش اخر کتاب

اجنه و راه های احضار انها

 

خب دوستان تا اینجا دلیل نحس بودن عدد13 برای ایرانی ها و دشمنی ما با یهودی ها رو گفتم و بعدش داستانی در مورد ذوالقرنین و قوم یاجوج و ماجوج را گفتم و بعدش درمورد دلایل نحس بودن عدد 13 رو گفتم

اما حالا که بخش اخر کتابه و میخوام درمورد اجنه حرف بزنم

 

 

نکته:خواهشا این بخشو بچه ها نخونن با تشکر از شما

1.    نمی دانم کاری که می کنم درست است یا نه اما از انجایی که می دانم افراد زیادی مثل خودم علاقمند به علوم غریبه هستند و احتمالا سوالات زیادی ذهنشون رو به خودش مسغول کرده می خوام روشی رو که خودم بهش رسیدم و خیلی چیزها برام روشن شد رو توضیح بدم قبلش ذکر چند نکته لازمه: 

1.    از دوستانی که قصد متهم کردن من به دروغ گویی دارند ! تقاضا دارم یکبار روش رو امتحان کنند و در صورتی که جواب نگرفتند اونوقت متهم کنند! 

2.    کسی که این احضار رو انجام می ده در صورتی که نیروی درونی و روحی بالایی نداشته باشه ممکنه تا مدتی دچار کسالت ، افسردگی و در موارد حاد تر جنون بشه ! بنابراین هیچ مسئولیتی متوجه من نخواهد بود. 

3.    کسانی که قدرت تمرکز قوی تری دارند در احضار موفق ترند چون قراراست شما مدیوم باشید 

اول میبینم همزاد در علوم غریبه به چه معناست؟

آیا شخصی دیگر با اینکه نسخه ای از شماست ولی شما نیست، روی سیاره زمین با کوه های بلند مه گرفته ، مزارع و دشت های وسیع حاصل خیز و شهرهای شلوغ و بی در و پیکر، زندگی می کند؟ آیا زندگی این شخص از هر لحاظ عین زندگی شماست؟ 

شاید او در این لحظه تصمیم بگیرد این مقاله را همین جا رها کند در حالی که شما به خواندن مقاله تا انتها ادامه خواهید داد... 

همزاد از جنبه های گوناگونی قابل بررسی است. در این پست مسئله همزاد از دیدگاه علوم غریبه، فولکلور، عرفان و روانشناسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت

همزاد یا همزاده از نظر لغوی به معنای همراه زاده شده است، یعنی دو کس که در یک زمان به دنیا آمده و زاییده شده باشند. واژه همزاد همچنین می‌تواند در معنی هر دو یا چند چیزی که هم‌زمان به دنیا آمده باشند به کار برود؛ مانند افراد دوقلو و چندقلو یا برای مثال منظومه‌ای همزاد با منظومه شمسی

همزاد در علوم غریبه یکی از مباحثی که در علوم غریبه مطرح است موضوع همزاد میباشد. همزاد چیست و آیا واقعا وجود دارد ؟ آیا همزاد با جن ارتباط دارد یا ندارد ؟ آیا همزاد دروغ و افسانه است و یا بخشی از آن واقعی و بخشی نادرست است؟ آیا خطر همزاد برای همه یکسان است یا فقط بعضی افراد گرفتار خطر همزاد خود می شوند؟ 

همزاد با آدمی و در کنار او زندگی میکند و در تمامی دوران زندگی همراه آدمی است و بعد از مرگ، زندگی همزاد به پایان نمی رسد بلکه تغییر شکل می دهد. همزاد دارای جسم لطیفی است و دورترین راه ها را در مدت زمان کوتاهی طی کرده و میتواند برای ما خبری بیاورد. همچنین میتواند بین دو نفر محبت و یا کینه ایجاد کند و بسیاری از کارهایی را که انسانهای معمول نمی توانند انجام دهند همزاد انجام می دهد

همزاد در فولکلور و افسانه ها

بحث همزاد از قدیم در میان ملل مختلف جهان مطرح بوده و در باب ان افسانه های گوناگونی بیان شده است. قدما معتقد بودند که همراه با تولد هر انسانی موجودی کاملاً شبیه به او از جنس جن و پری خلق میشود و همگام با او رشد میکند و ممکن است گاهی با یکدیگر ملاقات هم داشته باشند. افسانه های مربوط به همزاد در کشورهای جهان و کشور ما میگوید که در زمان تولد نوزاد یک جن نیز با او متولد میشود که از هر لحاظ شبیه به اوست ؛ چه از لحاظ روحی و چه ویژگی های بدنی. این تشابه بقدری زیاد است که اگر همزاد انسان دچار شادی یا غم شود در انسان هم تاثیر میگذارد و این حالت به صورت عکس هم ممکن است یعنی با شادی و غم انسان همزادش هم دچار همین حالت میشود و به این دلیل است که ما گاهی بی دلیل شاد و یا غمگین میشویم. البته بحث همزاد اساساً به شکلی که در افسانه ها امده زیاد درست نیست و باید گفت که همزاد نوعی تجزیه نفس یا به تعبیر امروزی فرافکنی روح توسط خود فرد است. 

در باورهای قدیمی عوام در ایران باور به چندین موجود افسانه ای و تخیلی رواج داشته است از جمله موجوداتی به نام همزاد. بنا بر این باورها، هر شخص دارای همزادی است که در جایی به نام دنیای از ما بهتران بطور هم‌زمان با او زندگی می‌کند و رشدی همگام با آن شخص دارد

بر اساس مشاهدات عرفانی و تجربی زمانی که فرد افسرده و بشدت تنها در اولین بار همزاد خود را رویت میکند مبهوت و حیران میشود اما کمی بعد از این موضوع استقبال کرده و از دیدن خویش خوشحال میشود .حال او تصور میکند که از تنهایی  خارج شده و میتواند سنگ صبوری برای خویش داشته باشد و با او درد دل کند و به خیال خود هم صحبتی داشته باشد. با این اوصاف فرد به همزاد خود توجه بیشتری نموده و در این حال از خود غافل میشود و این خود فراموشی سبب میشود که او در انجام کارها ملاحظات را کنار گذاشته و بی توجه به دیگران اعمال ناهنجار و غیر عادی را به راحتی انجام دهد. در این مرحله جن می تواند وارد بدن این شخص شده و به تدریج اقدام به تحریک احساس تنهایی نموده و توهم را در فرد شدت ببخشد. تداوم رفتارهای ناهنجار فرد را بتدریج به وضعی میکشاند که حتی اطرافیان نیز او را طرد مینمایند. در این مرحله جن هم بیمار را رها میکند و گفتگوی فرد بیمار با همزاد ادامه میابد تا آنجا که فردی ظاهر شده و با او گفتگو می کند و او همان همزاد است

بیماری همزاد را عارفان قدیم هم می شناخته اند و هرچند اطلاعات انها کلی بوده اما آنان هم میدانستند که روح و نفس در وجود انسان نقشی حیاتی و مهم دارند. هر نوع تغییر و تحول در زندگی سبب تغییر یا آزردگی روح میشود و روح در صورت عدم اصلاح به سرعت وارد نفس شده و به جسم میرسد و آن را فرسوده و بیمار می سازد. نفس نیازمند محبت و عشق است و انسان هم نیازمند عشق

همزاد از دیدگاه روانشناسی: بیماری همزاد پنداری 

همزاد چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان است. همزاد در شرایط خاصی به وجود آمده و خود را نشان می دهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد. افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر آن نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری می خواهند، همزاد این نیاز را برطرف می سازد. به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند

فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود

توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است

این از تعریف همزاد حالا بحث جن

 

ـ جن ها در کجا و چه زمانی به فعالیت مشغول اند ؟

 

آن ها در زیر زمین ها خرابه ها و جاهای متروک و قدیمی در شب ها به فعالیت و تلاش می پردازند.

 

ـ آیا جن ها دارای دین و مذهب هستند؟

این موجودات دو دسته اند مومن و صالح ، کافر و شرور و دارای مذاهب مختلف اند جز این که سنی ندارند زیرا کسانی از آن ها در واقعه غدیر خم حضور داشته اند و وا قعه را همانگونه اتفاق افتاده است تو صیف می کنند.

3ـ جن زدگی چیست و جن گیر چه شخصی است؟

 

جن زدگی یک بیماری روحی و روانی است که بر اثر مس شیاطین بوجود می آید که معمولا بر اثر آزارهای نا خواسته که در حق آنها توسط انسان بوجود می آید . جن زدگی را در قدیم ناشی از ورود یک روح شیطانی در کالبد یک انسان می دانستند و اشخاصی نیز بوده اند که اصطلاحا به آنها جن گیر می گفتند که این اشخاص با فنون خاص و حرفه خود مبادرت به خارج کردن آن روح شیطانی از بدن شخص جن زده می کردند

آیا جن وجود دارد ؟

کسانی که منکر وجود جن و شیاطین اند برای اثبات مدعای خود و جوهری ذکر می نمایند که جواب انها داده شده .

اول می گویند درصورتی که جن و شیاطین وجود داشته باشند یا باید از اجسام کثیفه باشند(اجسام کثیفه دارای معانی گوناگون است یکی انکه به اجسامی که دارای جرم باشند کثیفه گویند و نیز به اشیاء غلیظه و سطبر هم کثیف می نامند و طبق معنی معمولی به هر چیزی که دارای الودگی باشد اطلاق نمی گردد) و یا از اجسام لطیفه ، اگر جسم کثیف باشد باید هر کسی که دارای حس سالم باشد انها را ببیند و حال انکه ما انها را هیچ نمی بینیم و اگر جسم لطیف باشند باید کارها و اعمال شاقه ای که به انها نسبت می دهند از انها سر نزده باشد زیرا بروز اعمال شاقه و کارهای سخت از اجسام لطیف بسیار بعید است.جواب این اشکال ان است که بگوئیم:به فرض اینکه از اجسام کثیفه و لطیفه نباشد دلیل نمی شود که انها جوهر مجرد هم نباشند و امکان دارد از جواهر مجرده باشند(جوهر بر دو قسم است مجرد و غیر مجرد ، اصولا جوهر به چیزی گویند که قائم به ذات خود باشد و این قائم به ذات اگر دارای ماده باشد به ان جوهر غیر مجرد نامند همانند دیوار در صورت جمادات و همانند انسان در حیوان ناطق و همانند درخت در صورت نباتات ولی این قائم به ذات اگر دارای ماده نباشد جوهر مجرد گویند همانند روح و نفس و عقل) و باز هم به فرض اینکه جسم کثیف باشد ممکن است انرا از راه حکمت و مصلحت از دیدگاه انسان دور نموده که کسی آن ها را نبیند،چنان که در قران می فرماید:(انه بریکم هو قبیله من حیث لا ترونهم).یعنی شیطان شما را می بیند و نیز بستگان او هم شما را می بیند ولی شما آن ها را نمی بینید و اگر جسم لطیف فرض کنیم امکان دارد که ترکیب آن ها همانند افلاک محکم باشد

عمر جن اگر میانگین عمر انسانها رو 80 درنظر بگیریم، میانگین عمر جن ها 1000 ساله اما مثل انسانها ممکنه از میانگین بیشتر یا کمتر هم زندگی کنند. فکر می کنید موجوداتی که تا الان مثلا 500-600 سال زندگی کردن حتما پیر و فرسوده هستن، نه؟ اما اینطور نیست. نکته جالبی که در مورد عمر جن ها وجود داره، روند رشد جسمی شونه.جن ها از نظر فیزیکی بسیار کند رشد می کنند. جسمشون تقریبا 11 برابر کندتر از انسان رشد می کنه. یعنی اونا 11 برابر دیرتر از ما پیر می شن.یه مثال می زنم. فرض کنید همین امروز یه نوزاد انسان و یه نوزاد جن همزمان به دنیا اومده باشند.11 سال دیگه اون نوزاد انسان چه شکلی می شه؟ یه بچه مدرسه ای کلاس پنجم دبستان در نظرتون میاد. درسته؟ حالا نوزاد جن چی؟... اون بعد از 11 سال تازه اندازه ی یه بچه ی یکساله شده.برعکس این جریان ، جن ها از نظر رشد عقلی و احساسی خیلی خیلی سریع تر از انسان هستند

1) برای احضار روح لوازمی ابتدایی مورد نیاز است : اما پیش از هر چیز به یک روح احتیاج داریم (شوخی نمیکنم )؛ ما باید در اولین اقدام برای احضار یک روح نیت کنیم .

نمیشود که در میانه ی کار ناگهان تصمیم بگیریم که چه روحی را میخواهیم احضار کنیم چون در آن صورت اگر هم موفق به احضار روح شویم نمیتوانیم با ان ارتباط بر قرار کنیم .

این هفت پیشنیاز برای احضار ساده روح است .

فقط از دوستان خواهش میکنم از این شیوه ی احضار روح برای تفنن استفاده نکنند و حرمت دنیای ارواح را حفظ کنند. 

2) به یک نفر مدیوم احتیاج داریم  : هر چه مدیوم ما جوان تر و زیباتر باشد بهتر است .

البته باید دقت کرد که از فرد غیر بالغ بنوان مدیوم استفاده نکنیم چون ممکن است آسیب ببیند .

مدیوم میتواند خود احضار کننده باشد می تواند فرد دیگری باشد و در احضار روحهای طولانی بهتر است شخص دیگری به غیر از احضار کننده مدیوم باشد .

3) به یک عدد میز چوبی که هیچ فلزی در ان به کار نرفته باشد : بهتر است از میزی استفاده کنیم که به جای میخ های فلزی از چسب یا متصل کننده دیگری در ان استفاده شده باشد . 

4) یک عدد طلسم خواست باید داشته باشیم : طلسم خواست میتواند چیزهای مختلفی باشد باشد و برای تهیه طلسم میتوانید از آگاهان پرس و جو کنید زیرا که در دسترس همگان نیست .

طلسم خواست یا طلسم نیاز معمولا سوگند نامه ای است که از ترکیب چند ورد مختلف تشکیل شده و روح را سوگند می دهد که پس از احضار کاری با احضار کننده خواستار احضار و مدیوم نداشته باشد.

خواستار کسی است که از احضار کننده میخواهد که روح شخص مورد نظر را احضار کند . 

5) زرده تخم مرغ : از این زرده که یکی هم کافی است پس از انکه مقدار زیادی شکر در آن می ریزیم برای ذب روح استفاده میشود .

هر چه زرده سالم تر و خوش رنگ تر باشد بهتر است و باید مواظب بود که تخم مرغ فاسد یا خون دیده استفاده نشود. 

6) قربانی : قربانی باید یک حیوان خونگرم باشد و هر حیوانی که قربانی میکنیم باید کامل باشد و برای احضار روح خون کردن پرنده ای کفایت میکند. 

7) نسخه احضار : این نسخه معمولا دعایی است که به زبان عدد نوشته شده است.

تهیه آن چندان کار مشکلی نیست و این نسخه ها را میتوان به آسانی تهیه کرد البته من نمیتونم طرز تهیه اش را در اینجا بگویم. 

نکته : این مطالب فقط جنبه اطلاع رسانی دارد و هرگز امتحان آن پیشنهاد نمیشود ، پس تنها برای کسب اطلاعات و جهت آشنایی مطالعه نمائید.

 

 

وسایل مورد نیاز برای یک جلسه احضار روح

اگر می‌خواهید در خانه خودتان یک جلسه‌ی احضار روح برگزار کنید، فقط به چند فرد هم‌فکر و تعدادی وسایل کلیدی نیاز دارید.

هنگام انتخاب شرکت‌کنندگان، افرادی را انتخاب کنید که به ممکن بودن ارتباط با مردگان باور دارند. افراد شکاک می‌توانند شانس موفقیت جلسه را خراب کنند. و از آن‌جایی که ممکن است تجربه‌ای قوی باشد، بهتر است کودکان را بیرون از حلقه‌تان نگه دارید.

تنها وسایلی که نیاز دارید یک میز گرد یا بیضی شکل، شمع و غذا است. اعتقاد بر آن است که شمع و غذا ارواحی را که به دنبال گرما و معاش هستند، جذب می‌کند.

:تاریخچه و 7 اصل مکتب ارتباط با ارواح

چگونه احضار روح انجام دهیم

برای برگزاری یک جلسه احضار روح و افزایش احتمال برقراری ارتباط با یک روح، مراحل زیر را انجام دهید:

1. شرکت‌کنندگان را جمع کنید. افرادی را که در جلسه شرکت خواهند کرد گردهم بیاورید. برخی می‌گویند تعداد شرکت‌کنندگان باید بر سه بخش‌پذیر باشد. اما به نظر نمی‌رسد یک قانون مطلق باشد. نباید افرادی کمتر از سه نفر یک جلسه احضار روح را برگزار کنند، زیرا از نظر عاطفی و جسمانی برایشان سنگین خواهد بود.

2. یک واسطه انتخاب کنید. می‌تواند واسطه را از بین شرکت‌کنندگان انتخاب کنید. می‌تواند فردی باشد که تجربه‌ی احضار ارواح را داشته است یا کسی که توانایی‌های ذهنی دارد.

3. از یک میز گرد یا بیضی شکل استفاده کنید. این امر به شکل گیری حلقه‌ی نمادینی که تصور می‌شود برای این مراسم ضروری است، کمک می‌کند.

4. میز را بچینید. در مرکز میز یک نوع غذای ساده و با عطر طبیعی بگذارید، مثل نان یا سوپ. اعتقاد بر آن است این کار به جذب ارواحی کمک می‌کند که به دنبال تغذیه‌ی جسمانی هستند.

5. شمع‌ها را روشن کنید. در مرکز میز کمتر از سه شمع (یا تعدادی بخش‌پذیر بر سه) قرار ندهید . آن‌ها را روشن کنید. هرچه شمع‌ها بیش‌تر باشند بهتر است. ارواح به دنبال گرما و روشنایی هستند.

:علم تجربه خروج روح از بدن

6. فضا را مناسب کنید. لامپ‌ها را خاموش کرده و هر نوع مزاحمتی مانند تلویزیون و موسیقی را حذف کنید.

7. دست‌های یکدیگر را بگیرید. دور میز بنشینید، و همه شرکت‌کنندگان باید در یک حلقه دست‌های یکدیگر را بگیرند.

8. روح را احضار کنید. شرکت‌کنندگان باید این کلمات را با یکدیگر بگویند: "(نام روح) عزیز ما، برایت هدایای از زندگی به مرگ می‌آوریم. با ما صحبت کن، (نام روح)، و در میان ما حرکت کن."

9. منتظر پاسخ بمانید. اگر پاسخی در کار نبود، کلمات را دوباره تکرار کنید تا زمانی که روح پاسخ دهد.

10. ارتباط برقرار کنید. اگر و زمانی که روح پاسخ داد ـ ـ چه با کوبیدن چیزی یا به هر طریق دیگری، یا از طریق واسطه ـ سوالات‌تان را بپرسید.

11. ساده شروع کنید. ابتدا سوالات بله و خیر بپرسید ـ ـ مثلا یک ضربه به معنی خیر، دو ضربه به معنی بله.

12. مستقیما با او صحبت کنید. اگر روح تصمیم بگیرد از طریق واسطه صحبت کند، می‌توانید هر نوع سوالی بپرسید.

مطلب مرتبط: با این روش می توانید خروج روح از بدن را تجربه کنید

13. کنترل آن را حفظ کنید. اگر به نظر می‌رسد جلسه در حال خارج شدن از کنترل است، با شکستن حلقه‌ی دست‌ها، خاموش کردن شمع‌ها و روشن کردن لامپ‌ها جلسه را تمام کنید.

14. جلسه را تمام کنید. وقتی سوالات‌تان تمام شد، از اینکه روح به شما ملحق شده تشکر کنید و به او بگویید که در آرامش باشد. حلقه‌ی دست‌ها را بشکنید و شمع‌ها را خاموش کنید.

میزبانی یک جلسه‌ی احضار روح می‌تواند تجربه‌ی عاطفی و در عین حال رضایتبخش باشد. هنگام میزبانی جلسه‌ی احضار روح خود، با احتیاط و بردباری پیش بروید تا بهترین نتایج را کسب کنید

 


چند دلیل برای نحس بودن عدد13

 

بخش سوم کتاب

دلایل نحس بودن عدد 13 در جاهای دیگه

1)تعداد نفرات حاضر درشام اخر 13 تن بوده است.

شام اخر در واقع وعده واپسین حضرت عیسی است.درانجیل امده است که ایشان اخرین غذای خود را دراورشلیم با رسولانش که 13 نفر بودند تقسیم کرد و بهد به صلیب کشیده شد.

2)به طورمشابه،افسانه ای از اهالی اسکاندیناوی نقل است که زمانی که 12 عدد از خدایام دریک ضیافت دور هم جمع شده بودند،ناگهان مهمانی ناخوانده خدای 13 ام بنام لوکی ظاهر میشود،لوکی یکی از خدایان را میکشد.

3)مسیحیان معتقد هستند که هلاکت هابیل و قابیل در این روز بوده است.

4)اینگونه مرسوم است که شمار قدم های مجرم تا چوبه دار به عدد13 میرسد

5)اپولو13(عملیاتی برای رسیدن انسان به ماه)تاکنون تنها ماموریت ناموفق بوده است که مخزن ان منفجر میشود.

6)قتل شوالیه های معابد در13 ام ماه اکتبر 1307 میلادی صورت گرفته است،شاه فرانسه فلیپ با همکاری پاپ کلیمنز در سیزده ام ماه دستور قتل شوالیه ها را صادر میکند.

7)کاون به گروهی ازجادوگران  وخون اشام ها میگن که نقل است یک کاون 13 عضو دارد

8)یک خرافه قدیمی هست که میگه اگه حروف اسم شما به عدد13 ختم شود بخت و اقبال شما شیطانی میشود مانند این افراد چارلزمنسون-جک قاتل-جفری داهمر-تئودورباندی-البرت دسالوو که خب این قانع کننده است.

9)اغلب کودکان در 13 سالگی به بلوغ ونوجوانی میرسند که از نظر من که این هیچ دخلی به نحس بودن نداره

10)دراواخر قرن 1800،گروهی بنام کلوب 13 درصد کم ارزش کردند که اگر 13 نفر دور میز شام جمع شوند یکی از انها در سال بعد خواهد مرد.انها در روز 13 ام ماه دور یک میز13 نفره مینشستند  وبرای اینکه اوضاع بدتر کنند نمک روی میز می پاشیدند وانهایی که دیر میرسیدند 13 سنت جریمه میکردند،اعضای این باشگاه شامل 5 رئیس جمهور ایالات متحده بودند نظیر:بنجامین هریسون-گراورکلیولند-ویلیام مک کینلی-تئودور روزولت و چستر الن ارتور که 2 نفر ار انها با اصابت گلوله می میرند.

11)جمعه،13 اکتبر سال 1972 روزی نحس درتاریخ حمل ونقل هوایی است. دراین روز پرواز 571 نیروی هوایی اروگوئه دراند سقوط میکند و 29 نفر میمیرند.دقیقا دراین روز و این تاریخ،زمانی که یک هواپیمای ائروفلوت شوروی درون دریاچه یک کیلومتری باند فرودگاه سقوط میکند و 174 نفر از مردم کشته میشوند.

12)سیزدهمین کارت تاروت مرگ است

13)عدد 13 عدد اول است:تنها عددی که اول بوده و مجموع ان قابل رادیکال گیری است عدد13 است

14)هلاکت قوم نوح در سیزدهمین ماه صورت گرفته

15)در طول یکسال ماه سیزده بار به صورت کامل دیده میشود.

اما در بعضی باورها عدد 13 خوش یمن نیز است برای مثال:درتقویم مایا عدد13 خوش یمن است زیرا به معنای خیز،حرکت رو به جلو و پیشرفت تعبیر شده است.

 

 

 

راه ارتباطی از طریق ایمیل:

 

 

mahdimansourzare@yahoo.com

 

 

 

از طریق تلگرام:

 

 

@mahdi_bmw_m3

 

 

پایان بخش سوم کتاب

 


:دلیل نحس بودن عدد 13 برای ایرانی ها و علت دشمنی با یهودی هاو دا

 

بخش اول

علت نحس بودن عدد13 برای ایرانی ها و دلیل دشمنی ایرانی ها با یهودی ها

باسلام من مهدی منصورزارع هستم نویسنده این کتاب وامیدوارم که از خوندنش لذت ببرید.

همه ما ادما تا حالا شنیدیم که عدد13 نحس است و خب دلیل هایی برای این عدد ذکر شده است ولی من با هیچکدام کاری ندارم ومیخوام بگم که چرا 13 برای ایرانی ها نحس است(به قول معروف میرم سر اصل مطلب و موضوع اصلی)

بگذارید از اینجا بگم که اصلا قضیه سرچیه؟

قضیه سره یه کشتار بزرگه

من خودم این موضوع رو نمیدونستم تا اینکه پدرم در سال 1395ه.ش این موضوع رو به من گفتش.

این موضوع مربوط میشه به دوران هخامنشیان،همانطور که میدونید الان ایران شکلش شده مثل گربه ولی در دوران هخامنشیان خیلی بزرگتر بوده و بعدها با بی لیاقتی شاهان ایرانی کشور کوچک و کوچک تر شدش تا اینکه شدش مثل گربه،واقعا تاسف باره

در زمان پادشاهی کوروش کبیر یا ذوالقرنین روزی منوجه میشه که تعداد بسیار زیادی از یهودی ها در اسارت هستند و حس انسان دوستی کوروش بالا میره و ناراحت و ازرده خاطر میشه و به همین دلیل با لشکری انبوه روانه جایی که یهودی درانجا بودند میرن و موفق میشه که یهودی ها رو از قلعه بابل ازاد کنه(تصویر قلعه بابل در زیره)

 

انها را به ایران میاره و از انها در کلیه امور استفاده میکنه و کار او باعث میشه که یهودی ها به کوروش کبیر علاقه مند بشن و اورا دوست دارند و الانم که بگی کورورش کبیر کیه؟بهت میگن که چیکار کرده

ولی ای کاش این کارو نمیکرد،هرچند ای کاش خیلی خیلی خیلی دیره

بعد از چندین سال از گذشت سلطنت کوروش کبیر حکومت به دست خشایار شاه می افته و اتفاق خیلی بدی میفته که خواهم گفت.

در دوران سلطنت خشایار شاه،شاه ما یک زن ایرانی به نام (وشتی)داشت،یه وزیر ایرانی به نام هامان و یه مشاور یهودی به نام مردخای داشت

مشاور یهودی یا همان مردخای بعد از چندین راه و کار بالاخره موفق به قتل بانو وشتی همسر ایرانی خشایار شاه میشه.

مردخای که میبینه خشایار شاه چقدر اندوهگینه،بعد از چند روز پشینهاد ازدواج با دختری رو به خشایار شاه میده که دختره یهودی بوده و مردخای عموی زن یهودی میشده و بالاخره این وصلت سر میگره ولی چه وصلت بد و نتیجه تاسف باری داشت برای ما ایرانی

خشایار شاه با هاواسا زنی که مردخای پشینهاد داده بود ازدواج میکنه و بعد از ازدواج هاواسا نام خود را به استر که یه نام ایرانی است تغییر میده .

مردخای عموی هاواسا یا استر است

روزی هامان وزیر با غیرت ایرانی ما متوجه رابطه مشکوکی میشه و این رابطه هاواسا یا استر با مردخای بوده،حالا چه رابطه ایی خودتون بفهمید دیگه نمیشه گفتش

هامان این خبر رو به خشایار شاه میده وخشایارشاه میره به هاواسا یا استر میگه و هاواسا هم میره به مردخای میگه و از او میخواد بگه که چیکار کنه؟

مردخای میگه باید هامان رو بکشیم و در اخر هامان کشته میشه

روحت شاد ای با غیرت مرد ایرانی برای شادی روحش 5 دقیقه سکوت اختیار کنید و بعد از 5 دقیقه یه صلوات بفرستید تا روحش شاد بشه

بعدازاین قتل میرن به شاه شراب میدن و حکم قتل 77000 ایرانی رو از دست شاه میگرن و در روز 13 فروردین در یه قتل وحشتناک و بی رحمانه 77000ایرانی رو اعم از زن و مرد و جوان و پیر و بچه رو میکشن و به کسی رحم نمیکنن

ولی خدایی اسکندر مغدونی اینقدر نکشت که اینا کشتن والا اسکندر یه شرفی داشت این نامردا شرفم ندارن

پس دوستان خشایارشاه رو لعن نکنید،لعن نکنید که چرا کوروش کبیر رفت اینا رو ازاد کرد،اون کسایی رو که باعث این کار شدن رو لعن کنید یعنی مردخای و هاواسا رو لعن کنید و کل یهودی ها رو لعن کنید که خیلی نامردن

حالا شما دلیل نحس بودن عدد13 رو برای ایرانی ها میدونید و دلیل دشمنی ما ایرانی ها رو با یهودی ها رو فهمیدید.

حضرت ذوالقرنین کیست؟کسی است که نامش در قران امده است به دلیل کارهایی که کرده و ما ایرانی ها او را کوروش کبیر میدانند و یهودی ها او را اسکند مغدونی میدانند.

 

 

ایمیل برای ارتباط با ما:

mahdimansourzare@yahoo.com

 

راه ارتباطی تلگرام:

 

@mahdi_bmw_m3

 

پایان بخش اول

شروع بخش دوم کتاب

 

خب دوستان یه داستان کوتاه در مورد قوم یاجوج و ماجوج و رفتار حضرت ذوالقرنین رو با انها خواهم گفت

داستان ذوالقرنین در قرآن به طور فشرده(چنانکه در قرآن معمول است) ذکر شده است، در اینجا نظر شما را به خلاصه داستان ذوالقرنین با اقتباس از قرآن و بعضی از روایات جلب می کنیم.

لشگرکشی ذوالقرنین به سمت غرب

ذوالقرنین پادشاه عادلی بود، تصمیم گرفت با همت، قهرمانانه بر شرق و غرب جهان، حرکت کند و همه را زیر پرچم خود آورد و در پرتو حکومت مقتدرانة خود، جلو ظلم و طغیان ظالمان و ستمگران را بگیرد، و تا آخرین حد توان خود از حریم مستضعفان دفاع نماید.

مرکز او(ظاهراً) سرزمین فارس بود. سه جنگ و لشگرکشی بزرگ داشت: 1- به سوی غرب 2- به سوی شرق 3- به سوی منطقه ای کوهستانی، بین شرق و غرب.

خداوند همه اسباب کار و پیروزی را در اختیارش قرار داده بود. او با لشگر مجهز و بیکرانی به سمت غرب حرکت کرد، همة ناهمواریها در برابرش هموار شدند، و همة گردنکشان در برابرش تواضع کردند، او همچنان به فتوحات ادامه داد. شب و روز به پیش رفت تا به چشمة آبی رسید، که آب و گلش به هم آمیخته بود، چنین به نظر می رسید که خورشید در آن غروب می کند و تصور کرد که دیگر پس از آن جنگ و فتح باقی نمانده است.

ولی در آن سرزمین قومی را دید که کفر و طغیان و ظلمشان موجب آزار مستضعفان می شد و همه را به ستوه آورده بود، آن قوم به ستمگری و قتل و غارت معروف بودند.

ذوالقرنین از درگاه خداوند خواست تا او را در هدایت و رهبری مردم، یاری کند، و تکلیفش را در مورد آن قوم وحشی و ستمگر روشن سازد.

خداوند ذوالقرنین را در میان دو کار مخیّر ساخت: 1- با شمشیر آنها را کیفر و سرکوب کند 2- به دعوت و راهنمایی آنها بپردازد، مدتی به آنها مهلت دهد، شاید هدایت گردند، و از ستم و طغیان دست بردارند. ذوالقرنین راه دوم را برگزید و گفت: هر که ستم کند، او را مجازات خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز خواهد گشت، و خدا او را به عذابی سخت دچار خواهد ساخت، ولی هر کس که به حق بگرود و کار شایسته انجام دهد، برای او پاداش نیک خواهد بود، و ما به گشایش کارش اقدام می کنیم.

ذوالقرنین مدتی در آنجا ماند، و از ستم ستمگران جلوگیری نمود، و به نیکوکاران پاداش داد، و پایة عدالت و صلح را در آنجا پی ریزی کرد و پرچم اصلاح را برافراشت.

لشگرکشی ذوالقرنین به شرق و شمال، و ساختن سدّبرای جلوگیری از ستم قوم وحشی

پس از آن ذوالقرنین با تدبیر و همت شجاعانه و اهداف مصلحانه به طرق شرق لشگر کشید، به هر جا رسید، همه را فتح کرد، و مردم در همه جا از او استقبال کردند و تسلیم حکومت او شدند.

ذوالقرنین همچنان پیش می رفت تا به آخرین سرزمین های آباد رسید، در آنجا اقوامی را دید که آفتاب بر آنها می تابد، خانه، سایبان ، درخت و باغی ندارند، تا در سایه اش بیارامند، بلکه در کمال بیچارگی زندگی می کنند، و در تاریکی جهل و نادانی دست و پا می زنند.

ذوالقرنین برای نجات آنها، پرچم حکومتش را در آنجا برافراشت، و با نور علم و تدبیر و راهنماییهایش، آن محیط تیره را روشن نمود. و خدمت شایانی به آنها کرد.

سپس ذوالقرنین با لشگرش به سوی شمال رهسپار شد، به هر جا رسید همه را فتح کرد و همه گردنکشان در برابرش تسلیم شدند و سر بر اطاعت او نهادند، تا به جایی رسید دید در آنجا قومی زندگی می کنند که زبانشان مفهوم نیست، ولی مجاور دو قوم وحشی و طغیانگر یأجوج و مأجوج هستند، این دو قوم که جمعیتشان زیاد بود چون آتشی در نیزار خشک بودند، به هر جا می رسیدند به غارت می پرداختند. آن قوم وقتی که سایة پر برکت ذوالقرنین را بر سر خود دیدند، و قدرت و شکوه و عظمت او را مشاهده کردند، از او تقاضا کردند که آنها را در برابر دو قوم وحشی یأجوج و مأجوج یاری کند، و برای جلوگیری از طغیان آنها سدّی محکم و بلند(مثلاً مانند دیوار چین) در برابر آنها بسازد، تا از شرّ آنها محفوظ بمانند.

آن قوم در پایان قول دادند که تا سر حدّ توان، ذوالقرنین را یاری کنند، و با همیاری و همکاری خود، کارهای عادلانه و خداپسند او را به پایان برسانند.

ذوالقرنین که انسانی مهربان و خیرخواه و دشمن ظلم بود، به تقاضای آنها پاسخ مثبت داد، از گنجها و سیم و زر و امکانات بسیار دیگر که خداوند در اختیارش گذاشته بود، استفاده کرد، و به ساختن سدّی نیرومند اقدام جدّی نمود، آن قوم نیز اسباب کار را فراهم کردند، آنها مقدار زیادی آهن و مس و چوب و زغال آماده کرده و تحت نظارت ذوالقرنین آهنهای بزرگ و سنگین را بین دو کوه قرار دادند، و چوب و زغال در اطراف آن ریختند، آتش افروختند، و مس ها را گداخته نموده و آهنها را به همدیگر جوش دادند، تا به صورت سدّی نیرومند در آمد که دو قوم یأجوج و مأجوج قدرت عبور و نفوذ از آن را نداشتند، و هرگز نمی توانستند آن را سوراخ یا ویران نمایند. بعضی گفته اند ارتفاع سد حدود صد متر، و عرض دیوار آن در حدود 25 متر بود و طول آن فاصله بین دو کوه را به هم متصّل می کرد. وقتی که ذوالقرنین از کار ساختن آن سدّ و سنگر بی نظیر فارغ شد، بسیار خوشحال شد که گامی راسخ برای نجات مستضعفان در برابر ستمگران برداشته است.

او که همه چیز را از الطاف الهی می دانست، در این مورد نیز از لطف و رحمت خدا یاد کرد و گفت:

«هذا رَحمَهٌ مِن رَبِّی؛ این از رحمت پروردگار من است.»

و آن چنان در برابر خدا و حقایق، متواضع و متوجه بود، که ساختن چنان سدّی هرگز او را مغرور نکرد که مثلاً بگوید سدّی برای شما ساختم که تا ابد، شما را حفظ خواهد کرد، بلکه در عین حال از فنای دنیا سخن به میان آورد و گفت:«فَاِذا جاءَ وَعدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّاً وَ کانَ وَعدُ رَبِّی حَقاً؛ هرگاه فرمان پروردگارم فرا رسد، آن را در هم می کوبد، و به یک سرزمین صاف و هموار مبدّل می سازد، و وعده و فرمان پروردگارم حق است.»

طبق بعضی از روایات حضرت خضر(ع) در بعضی از موارد همراه ذوالقرنین بود، و کارهای او را تأیید نموده و او را راهنمایی می کرد ، به همین مناسبت حافظ گوید:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن                  ظلمات است بترس از خطر گمراهی

ای سکندر بنشین و غم بیهوده مخـــور                 که نبخشند تو را آب حیات از شاهی

سنگ عجیب و عبرت ذوالقرنین و گریة او برای سفر آخرت

آنچه در بالا ذکر شد، در قرآن از آیه 83 تا 98 کهف، به آن اشاره شده است. ولی روایات متعددی پیرامون بعضی از حوادث زندگی ذوالقرنین نقل شده است. ما برای حُسن ختام، نظر شما را به فرازی از یکی از آن حوادث، که جالب است جلب می کنیم: اَصبغ بن نُبابه حدیث مشروحی از امیرمؤمنان علی(ع) نقل کرده که در بخشی از آن چنین آمده است: ذوالقرنین از حکماء و دانشمندان شنیده بود، در زمین منطقه ای به نام «ظلمات» وجود دارد، که هیچکس از پیامبران و غیر آنها به آنجا راه نیافته است، تصمیم گرفت به سوی آن منطقه سفر کرده و آنجا را نیز کشف کند. او با سپاهی مجهز با صدها نفر حکیم و دانشمند به راه افتاد و سرانجام به آن منطقه رسید، و در همین منطقه چهل شبانه روز به حرکت خود ادامه داد، و چیزهای عجیبی دید... تا اینکه ناگاه شخصی را به صورت جوان زیبا، با لباس سفید مشاهده کرد که به آسمان می نگریست و دستش را بر دهانش نهاده بود، او وقتی صدای خش خش حرکت ذوالقرنین را شنید، گفت کیستی؟

ذوالقرنین گفت: من هستم و ذوالقرنین نام دارم.

او گفت:«یا ذَاالقَرنَینِ اَما کَفافَ ما وَراکَ حَتّی وَ صَلتَ اِلَیَّ؟؛ ای ذوالقرنین! آیا آنچه از پشت سرت را فتح کردی برایت کافی نبود، تا اینکه خود را نزد من رسانده ای؟»

ذوالقرنین گفت: تو کیستی؟ و چرا دست بر دهانت نهاده ای؟ او گفت:«من صاحب صور هستم، روز قیامت نزدیک شده و من منتظرم که فرمان دمیدن صور از جانب خدا به من داده شود و صور را بدمم.» سپس سنگی(یا شبیه سنگی) را به طرف ذوالقرنین انداخت، و گفت:«ای ذوالقرنین این سنگ را بگیر اگر سیر شد تو نیز سیر می شوی و اگر گرسنه شد تو نیز گرسنه می گردی.»

ذوالقرنین آن سنگ را برداشت و از همانجا به سوی لشگر و یاران خود بازگشت، و جریان حرکت در منطقه ظلمات و دیدنیهایش را برای آنها شرح داد، سپس آن سنگ را به آنها نشان داد و گفت: در منطقة ظلمانی جوان زیبا و سفیدپوشی خود را صاحب صور،(اسرافیل) معرفی کرد و این سنگ را به من داد و گفت: اگر این سنگ سیر گردد تو سیر می شوی، و اگر گرسنه گردد، گرسنه می شوی، به من خبر بدهید که راز این سنگ و پیام همراه آن چیست؟

او دستور داد ترازویی آوردند، آن سنگ را در یک کفّه ترازو نهاد، و سنگی مشابه و هم وزن آن در کفّه دیگر. این سنگ سنگینی کرد، سنگ دیگر در کنار سنگ هم وزن نهاد، باز این سنگ سنگینی کرد، و به این ترتیب تا هزار سنگ در یک کفّه ترازو نهادند، و آن سنگ صاحب صور را در کفّه دیگر، باز همین کفّه پایین آمد و خود را نسبت به هزار سنگ مشابه سنگینتر نشان داد.

حاضران حیران و شگفت زده شدند، و گفتند:«ای سرور ما! ما به راز و مفهوم پیام همراه آن آگاهی نداریم.» حضرت خضر(ع) که در آنجا حاضر بود به ذوالقرنین گفت:«ای سرور ما! تو از کسانی که آگاهی ندارند، سؤال می کنی، من به راز این سنگ آگاهی دارم از من بپرس.»

ذوالقرنین گفت: تو به ما خبر بده، و راز و اسرار این سنگ را برای ما بیان کن.

خضر(ع) ترازو را به پیش کشید، و آن سنگ را از ذوالقرنین گرفت و در میان یک کفّه ترازو نهاد، سپس سنگی هموزن و مشابه آن در کفّة دیگر ترازو نهاد، سنگ ذوالقرنین مثل سابق سنگینتر بود، خضر مقداری خاک روی سنگ ذوالقرنین ریخت، با اینکه این مقدار خاک موجب سنگینی بیشتر می شد، در عین حال وقتی که ترازو را بلند کرد، دید دو کفّه ترازو مساوی و یکنواخت شد.

همة حاضران در برابر علم خضر(ع) شگفت زده شده، و بر احترام خود نسبت به خضر(ع) افزودند، سپس حاضران به ذوالقرنین گفتند:«ما راز این موضوع را ندانستیم و می دانیم که خضر(ع) جادوگر نیست، پس چرا ما که هزار سنگ در کفّة دیگر نهادیم باز سنگ شما سنگینتر بود، اما خضر(ع) با اینکه مقداری خاک بر سر سنگ شما ریخت، و با یک سنگ سنجید، دو کفّه ترازو مساوی و یکنواخت شدند؟!» ذوالقرنین به خضر گفت:«علت و راز این موضوع را برای ما شرح بده».

خضر گفت:«ای سرور من! فرمان خدا در میان بندگانش نافذ، و سلطان او بر همه چیز قاهر و غالب، و حکمتش بیانگر مشکلات است، خداوند انسانها را به همدیگر مبتلا کند، و اکنون من و تو را به همدیگر مبتلا نموده است... ای ذوالقرنین! این سنگ یک مثال است که صاحب صور(اسرافیل) برای تو زده است، در حقیقت صاحب صور چنین گفته:«مَثَل انسانها همانند این سنگ است که اگر هزار سنگ دیگر را با او بسنجند، باز این سنگ سنگینتر است. ولی وقتی که خاک بر سر آن ریختی، سیر(معتدل) می شود و به حال واقعی خود برمی گردد، مَثَل تو(ذوالقرنین) نیز همین گونه است، خداوند آن همه ملک در اختیار تو نهاده به آنها راضی نشدی تا اینکه چیزی را طلب کردی که هیچکس قبل از تو آن را طلب نکرده است، و به منطقه ای وارد شده ای که هیچ انسان و جنّی به آن وارد نشده است.» صاحب صور می خواهد این نصیحت را به تو کند که:«اِبنُ آدَمَ لا یَشبَعُ حَتّی بُحثی عَلَیهِ التُّرابُ؛ انسانها سیر نمی شوند مگر وقتی که خاک(گور) بر سر آنها بریزد.»

ذوالقرنین از این مثال، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گریة شدید کرد و گفت:« ای خضر! راست گفتی، صاحب صور برای من این مَثَل را زد، و پس از این پیشروی، دیگر فرصتی برای من نخواهد بود تا باز به پیشروی دیگر دست بزنم.»

سپس ذوالقرنین از آن منطقه بازگشت و به سرزمین دَوحه الجندل(واقع در سرزمین مرزی بین سوریه و عراق) که خانه اش بود، مراجعت نمود، و در همانجا بود تا مرگش فرا رسید آری:

اگر چـــــرخ گـــردون کشد  زیــن تو                               ســرانجام خشت است بالین تو

دلت را به تیمـــــار چنــدین مبنــــــد                             بس ایمـــن مـــشو بر سپهر بلند

جهان سر به سرحکم وعبرت است                  چــرا بــهره مــا همه غفلت است  

 

 

 

خب داستان این قوم و حضرت ذوالقرنینو براتون گفتم اما حالا به نظر شما سدشون در کجا واقع شده است؟

سد یاجوج و ماجوج به یکی از دو دیواری گفته میشه که ایرانیان برای جلوگیری از تهاجم اقوام مختلف شمالی که درپشت کوه های قفقاز وشمال شرقی ایران پراکنده بوده اند،کشیده بوده اند تااز دستبرد وغارت این طوایف وتهاجم انان در امان باشند.این 2دیوار به نام های شرقی وغربی بوده که دیوار غربی ان سد یاجوج و ماجوج نام دارد.

این دیوار مهم‌تر از دیوار شرقی بود و در سراسرکوه‌های قفقاز کشیده شده‌بود. . این دیوار عظیم در طول کوه‌های مزبور امتداد می‌یافت تا می‌رسید به شمال شهر دربند و در آنجا تا بالای پیش‌آمدگی کوه و باز در بالای دریای خزر امتداد می‌یافت. در انتهای اتصال این دیوار به کوه معبری بود که دروازه‌ای بزرگ بر آن کار گذارده و در موقع لزوم آن را فرو می‌بستند و اعراب این شهر را دربند را باب‌الابواب یا الباب می‌نامیدند

 

راه ارتباطی باما از طریق ایمیل:

 

mahdimansourzare@yahoo.com

 

 

راه ارتباطی از طریق تلگرام:

 

@mahdi_bmw_m3